خلاصه کتاب:
داستان راجب چهارتا جونه کنجکاوه که تصادفا تو یه جاده گیر میوفتن و میرن داخل جنگل ولی رفتن به اونجا سرنوشت زندگیشونو تغییر میده ولی داستان اونجا تموم نمیشه خیلی اتفاقات میوفته که خوندنش خالی از لطف نیست…
خلاصه کتاب:
رمان درمورد دختریه که پدرمادرشو از دست داده و خونه ای تو یکی از روستاهای شمال بهش داده میشه مستقر میشه. اونجا در حالی که نمی دونسته در اون مکان کارای غیر انسانی انجام می دادن چند روح سرکش سعی در اذیت کردنش دارن تو این راه با کسایی اشنا میشه و هیچوقت فکرشو نمی کرد که عشق دوباره تو قلبش ریشه بدونه... چه کسی میتواند بفهمد اخر این قصه چه می شود با ما همره باشید تا به پاسخ برسید …
خلاصه کتاب:
زمان سردرگمی رسید، غرق در افکار کودکانه اش بود که طوفانی سخت همه را نابود کرد، روایت عاشقی… درد… الیسی سردرگم در دنیای خوناشامان و مردی که همیشه هست حتی در زمان فراموشی، گذر زمان را حس کن الیس، به یاد آر چهره ات را. یه اقا پسر خوشگل پرنس ولیعهد از همه مهم تر یه خوناشام، یه دختر روستایی اما با قلبی پاک و مهربون که از قضا دل پرنس مارو برده، داستان در مورد دخترشون الیسه که توی بچگی گم شده، الیسی خوناشام وقتی میفهمه چی میشه؟ چطور از دست نیروهایی شیطانی فرار میکنه؟ و اون مرد کیه که همیشه هست حتی در زمان فراموشی…
خلاصه کتاب:
اه من… در زندگی هر چه میخواستم به دست آوردم… جز قلب تو… بد کرده ام میدانم.. قلب کوچک و عاشقت را پر از ترس و نفرت کردم… من شاهم… همان شاه مغرور و دل سنگ… ولی تو با زیباییت… لطافتت… قلب پاک و مهربانت به قلبم نفوذ و مرا نرم کرده ای… من شاهم… هر چه بخواهم به دست می آورم حتی با زور… با خشونت… جسمت را تصاحب کردم.. معشوقه ات را نابود… تبعیدت کردم… گمت کردم… فراموشم کردی… حال پیدایت کردم و اینک تو را عاشق میکنم…
خلاصه کتاب:
آلیس زن جادوگریست که برای محافظت از دخترش ماریا در برابر سر گروه گرگینه ها”جی” او را به دوست خون آشام و قدیمی اش ربکا می سپارد ربکا او را به قصر متروکه ای می برد که در واقع پناهگاه خون آشام هاست. ماریا در آنجا با حکمران سنگدل قصر آشنا می شود و ناخواسته اتفاقاتی بین آنها می افتد که این خود آغاز ماجراست…
خلاصه کتاب:
سالها گذشت و گذشت تا رسید به زمانى که دوقلو ها بزرگ شدن، بدون مادر و بدون پدر ، مثه یه انسان معمولى! اما! این دوقلو ها از تغییراتى که وجودشون کرده و میکنه! متعجبن! و این باعث میشه برن دنبال اینکه چرا الکى زخمى میشن! یا چرا همیشه احساس میکنن دور برشون آدمایى هستن که اونا رو زیر نظر دارن! کم کم این دو تا براى فهمیدن حقیقت میفهمن کین و زندگیشون کاملا از هم جدا میشه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سمسار بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.