خلاصه کتاب:
ماجرای زندگی آرامش، دختر جوان و سرکشی است که چون در کودکی مورد دست درازی برادر حیوون صفتش قرار میگرفته، حالا در خانهای مستقل و دور از خانواده زندگی میکند و طی اتفاقاتی مجبور به ازدواج با طوفان، مردی رنج کشیده، جوانمرد و سرد میشود که از او متنفر است و شروع این زندگی مشترک و پر از تنفر همراه با رخ دادن ماجراهای عجیب و برملا کردن رازهایی از گذشتهی هر دویشان میباشد. رازهایی که عادی نیست بلکه… (فودوشین: کلمهای ژاپنی 不動心 به معنای: قلبت را بیحرکت نگه داری، پابرجا در مقابل شادی و اندوه)
خلاصه کتاب:
مـرا تنگ در آغوش بگیر ، آنچنان که کسی نتواند مـرا از تو جدا کند مرا سخت ببوس میانه ی این آغوش های آسان مـرا میان حجاب گیسوانت پنهان کن مـرا بپوش از چشم های بی پروا مـرا غرق کن در تلاطم آغوشت آنچنان که از تو به هیچ ساحلی نرسم مـرا محکم تر در آغوش بکش من امن ترین انسان روی زمینم برای پوشاندن سرمایی که بین منو تو اتفاق افتاده است ساعت را خوابانده ام…
خلاصه کتاب:
اگر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خیالی نیست! اگر فاصله ی بین من و تو به وسعت روزگاران است خیالی نیست! مرا همین بس، که عشقت در چهارچوب ویران وجودم پنهان است... “آذرخشِ آسمانم، باش (عارفه کشیر)
خلاصه کتاب:
موضوع اصلی رمان در خصوص دختریه به اسم سوگل.. دختری مهربون با نگاهی مملو از غم .. دختری که سراسر زندگیش پر شده از دروغ .. دروغ اون هم از جانب آدم هایی که یک روزی فکر می کرد دوستش دارند .. ولی حقایق گاها اونطور نیستند که ما می بینیم و هر روز با نگاهی بی تفاوت از کنارشون می گذریم… بارون تو این رمان نماد پاکی و آرامشه… نماد برکت و نعمت از جانب پروردگار .. توی هر قطره از بارون وجود پاک خداوند احساس میشه… بارونی که بر سر گناهکاران می باره تا وجودشون رو از سیاهی پاک کنه…
خلاصه کتاب:
زندگی دختری به اسم سارا که با پدرش زندگی می کنه سارا نامزد داره و در کنار خانواده عمهش در یک ساختمان هستند و رابطه خوبی دارند شب عروسی سارا و بردیا پدر سارا فوت می کنه و سارا مراسم بدون عروسی رو برگزار می کنه سارا دچار غم و اندوه بسیار و افسردگی شدید میشه و به خاطر بی اطلاعی از بارداریش باعث سقط بچه ش میشه و …
خلاصه کتاب:
بیرحمانه می تازد، گوش کن. صدایش از همین نزدیکی ها می آید! قلبت را با کدام سیاهی اینقدر پررنگ کردی که فاصله بین تو وشیطان، نادیدنی است؟ شیطان تو راتسخیر کرده است یا نه تو خود شیطانی؟ جایی همین حوالی، عشق به شیطان رکب زده است…
خلاصه کتاب:
رها، که تک فرزند یک خانواده محسوب میشود، برای استقلال مالی نزد پسر عمویش (نیما) کار میکند، اما نیما او را درگیر بازی خطرناکی میکند، رها که گرفتار پلیس شده، با کمک پدرش آزاد میشود، اما پدرش از او می خواهد که با اولین خواستگار ازدواج کند و از منزل او برود و…
خلاصه کتاب:
کسی از من نپرسید که آیا حاضرم همبستر مردی باشم که نفرت و کینه جزئی از وجودش بود! کسی نگفت که از او می ترسی یا نه! کسی نپرسید که دوستش داری یا نه! طناب دار از گردن برادرم باز شد تا من عروس خونبس باشم !! …
خلاصه کتاب:
این داستان دربارهٔ دخترک کبریت فروش فقیری است که در سرمای منجمدکنندهٔ شب سال نو سعی دارد تا کبریتهایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمیکند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقیمانده است با روشن کردن تکتک کبریتها و دیدن رویاهایش در نور آنها در گوشهٔ خیابان از سرما جان میسپارد. اقتباسهای بسیاری در قالب فیلمهای پویانمایی و … از این داستان صورت گرفتهاست.
خلاصه کتاب:
من جانانم... دختری در دنیای واقعی... بدون فانتزی ها و تخیلاتی که در ذهن وجود دارد... جهانم پر از درد و رنج، مملو از شادی های کوچک است... اینجا خبری از مهر و محبت های کلیشه ای نیست.. تک به تک صفحات زندگیم پر از اتفاقات خوش و ناگوار هست، اما در بین تمام این اتفاقات دست هایی برای حامی بودن هست دست هایی که... اینجا خود برزخ است، مرزی بین خواستن و نداشتن...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سمسار بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.