خلاصه کتاب:
خیانت برای باهم بودن جنگیدن برای عشق خیانتی که متفاوت بود زیرا برای عشق بود چشمهایم را به روی تاریکی های دنیا بستم و در دریای عشق غرق شدم چون عادت به تنهایی ندارم ما برای باهم بودن افریده شده ایم خیانت کرده ایم و این خیانت شیرین است غرق شدن در تلاطم دریای بیکاران عشق شیرین است.
خلاصه کتاب:
چه زیبا پنداشتم که ازدواج کردم و بچه دار خواهم شد با دامادی در قاب تصویر گوشی و اجبار خانواده ام و خانواده اش برای این ازدواج راهی شدم به دیار او تنهای تنها و مژده عشق به خود دادم اما… گویا شاهزاده سوار بر اسب من صاحبی دارد به نام مافیا و او با تفکر سپر کردن من، با من ازدواج کرده است اما او مرا نمی شناسد اگر اون شاه نشین کژاوه مافیاس به او نشان خواهم داد چه کسی می تواند ملکه مافیا باشد و او را از جایی خواهم زد که فکرش را نخواهد کرد، من… او را … از قلبش نشانه خواهم گرفت و انتقام آرزو های از دست رفته ام را نشانش خواهم داد…
خلاصه کتاب:
طلا رو تو بغلم جابجا کردم ، گرمش بود و مدام گریه می کرد، سرم خیلی درد می کرد هر طرف رو نگاه می کردم عذاب اور بود ، امیر سام سرشو بلند کرد و دید طلا همینطور بی وقفه داره گریه می کنه اومد طرفم و گفت : چرا ارومش نمی کنی؟ هوا گرمه ، گرمشه شاید شیر می خواد، شیر بهش دادی؟ اره. بده من برم بدم به مادرم به فرح خانوم نگاه کردم سرد به جمعیت چشم دوخته بود…
خلاصه کتاب:
لاچین، هیچوقت فکر نمیکرد از منجلابی که اسیره، بتونه فرار کنه! اما فرار کرد تا بفهمه هرگز اسیر نبوده… اسارت واقعی اینجاست، کنار مردی که نه تنها قدرت لاچین رو میخواد، بلکه از لاچین یک وارث قانونی هم میخواد، کسی که خون دو خاندان قدرتمند رو زنده نگه داره… اینجا نبرد واقعی تازه شروع شده…
خلاصه کتاب:
بِرشین ،خواننده معروف و پر از خطا روزی خودش رو میبینه که دیگه چیزی براش باقی نمونده...وقتی از همه چیز نا امید و شکستست سو سوی نوری رو در پس اون همه تاریکی میبینه! اما...
خلاصه کتاب:
قصه ای فوق عاشقانه، با یه راز بزرگ که کشفش طپش قلبها رو در پی داره... کژال دختری که تو گذشته دردهای زیادی کشیده، انقدر زیاد که تو قلب مهربونش تلنبار شده و نمیتونه آروم بگیره... اتابک مردی که از عشق به جنون کشیده شده و... و فرهانی که یه راز بزرگ تو سینه ش پنهونه و میخواد مرهم بشه به دردهای کژال... ولی... کاش کژال بجنگه، بتونه، بخواد که بشه اون چه که همه چی رو رنگ شادی میبخشه و...
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختریه که صبرش زیاده. اعتقاد داره که هر چیزی حکمتی داره. سعی میکنه با بد و خوب زندگی بسازه. خواسته و ناخواسته وارد زندگیه جدیدی میشه. دختر خوبی که تاوان اشتباه دوستاش رو میده…
خلاصه کتاب:
حکایت دختری شکننده و آرومه که گردونه روزگار چنان بر این دختر میتازه که به اشتباه تاوان بی آبرویی کسی دیگر رو ازش می گیرن و ناچار میشه با جنینی در شکم، بدنبال پدر بچه اش بره، پدری که خود نو عروسی در خونه داره…
خلاصه کتاب:
من ماهکم ! وقتی با عشق ازدواج کردم فکر نمی کردم یه روزی می رسه که دوباره به خونه پدریم برگردم... حالا اما اون روز رسیده و من دوباره تنهام .. تنها شدم در حالی که خواستگار سابقم همسر دخترعمومه و باز هم نگاهش روی من می چرخه...مجبورم که دوباره ازدواج کنم که تو ، پسر عمویی که همیشه مثل برادرم بوده میای و بهم اون پیشنهاد عجیب رو میدی... همه چیز مثل خواب می مونه اما واقعیت اینه که من محرم تو شدم....محرم مردی که یه عمر مثل برادر دوستش داشتم…
خلاصه کتاب:
پشت در اتاق نشست و زانوهایش را در آغوش گرفت. به حدی سرگیجه داشت که گمان میکرد کره زمین از جو خارج شده و دیگر چیزی به نام جاذبه وجود ندارد. پلکهای خشک و خستهاش را روی هم فشرد و سرش را به در چوبی اتاقش تکیه داد. تن همیشه سردش، از همیشه سردتر بود و معده گرسنهاش شدیدا میسوخت. اما ذرهای برایش اهمیت نداشت.آنقدر دراین مدت درد روحی کشیده بودکه دیگر درد جسم،برایش شوخی بیش نبود. آب تلخ دهانش را بلعید و گوش سپرد به گفتگوی مردانی که قصد داشتند برای او تصمیم بگیرند.همیشه همین بود.پدر بزرگش عقیده داشت بیوه بدنامی میآورد..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سمسار بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.