خلاصه کتاب:
مینوشکا دختری که هرگز ایران رو ندیده، بخاطر وصیت مادربزرگش به ایران می رود و قصد دارد هر چه زودتر بعد از خوندن وصیت نامه دوباره به فرانسه بازگردد، کشوری که اونجا به دنیا آمده و بزرگ شده، بعد از آشنایی با اقوام خویش و خوانده شدن وصیت سرنوشت دخترک کاملا تغییر می کند و…
خلاصه کتاب:
داستان درباره دختری ۱۲ ساله به نام نیک رخ هستش که با فوت پدرش به خونه عمه ش میاد و از این طریق با دانیال که پسر یکی از آشناهای عمه ش بوده آشنا میشه…
خلاصه کتاب:
فرا دختر بیپروا و وکیل جسوریست که گذشتهی سختش این حرفه را رقم زده. گذشته ای که به یک معضل اجتماعی گره خورده و با گره خوردن به یک زندگی، دیگر معضل نخواهد بود. دستِ تقدیر او را با ترس هایش رو به رو میکند و در آسمانِ سرنوشت مثل ماه میدرخشد. ماهی که آرزویش غرق شدن، میان امواج پرتلاطم دریاست…
خلاصه کتاب:
ضلع اول/امیر نگاهش رو از موهای کوتاه و بلوند دختر گرفت و دوخت به ساعت مچیش. کمتر از دو ساعت دیگه با آدمی که مهرداد معرفیش کرده بود، قرار داشت. انگشت های ظریف دختر که روی بازوهایش نشست، به خودش آمد و چشم هاش رو بست. حالا دلش پگاه رو می خواست! بیشتر از هر موقعی! دلش تنگ شده بود برای اون موهای بلند و مشکی!
خلاصه کتاب:
شخصیت اول داستان من زینب یه دختر گیلانیه، یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه. غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که….
خلاصه کتاب:
کلاس در سکوت سنگینی فر رفته بود . تنها صدای قدمهای آقای بهرامی دبیر تاریخ سکوت را می شکست. گه گاهی بالای سر یکی از بچه ها می ایستاد و به پاسخ هایشان خیره می شد. خودکار در دهانم بود ودرآن را می جویدم و پشت سر هم آهسته تکرار می کردم: منگوقاآن پس از مسلمان شدن چه نامی اختیار کرد ؟
اه! چرا یادم نمی امد. اگر این بیست و پنج صدم را از دست بدهم بیست نمی شوم …
خلاصه کتاب:
جایی میان زندگی چشم هایت را باز میکنی و میبینی در توهمات غرق شده ای! چشم باز میکنی و میفهمی که هیچ چیز سر جایش نیست و این وسط کسانی را گم کرده ای که به زودی فراموش شان خواهی کرد و هیچ گاه به دنبالشان نخواهی گشت! و آن وقت است که همه چیز به دست فراموشی سپرده خواهد شد…
خلاصه کتاب:
آسمان دختر قوی و مستقل که به خاطر اصرار های پدرخوانده اش درگیر یه ازدواج اجباری با نیما دوست پدرش میشه و با هم قرار یه ازدواج صوری رو میزارن تقریبا همه چیز خوبه تا اینکه نیما شب عروسی با دست درازی که خودش و دوستش به آسمان میکنند اونو به جای بدهی به شیخ سعید شیخ عرب توی انگلیس میفروشن…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سمسار بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.